کد مطلب:50517 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:154

آفات تربیت عقلانی











چنانچه عقل بدرستی شكوفا نشود و تحت حكومت هوا قرار گیرد، انسان از صورت و سیرت فطرت اولیه به دور می افتد و به تباهگری می گراید و این بحرانی اساسی در تربیت انسانی است. امیرمومنان علی (ع) در این باره فرموده است:

«آفه العقل الهوی.»[1] .

آفت عقل هوا است.

«كم من عقل اسیر تحت هوی امیر.»[2] .

بسا عقلی كه اسیر فرمان هواست.

«طاعه الهوی تفسد العقل.»[3] .

فرمانبرداری هوا عقل را تباه می كند.

اگر عقل از اسارت هوا آزاد نشود و به مقتضای آنچه در ذاتش است شكوفا نگردد و به سوی كمالش برانگیخته نشود، دچار اسارت و خفتگی می شود و چنین تنزلی، آدمی را به پایین ترین مراتب تنزل می دهد و به شرور مبتلا می سازد.

«نعوذ بالله من سبات العقل و قبح الزلل و به نستعین.»[4] .

پناه می بریم به خدا از خفتن عقل و زشتی لغزشها و از او یاری می جوییم.

در تربیت عقلانی، سیر دادن آدمی از خودبینی به خدابینی و از خودخواهی به خداخواهی مهمترین اهداف است و بزرگترین آفت این تربیت گردنفرازی و خودپسندی است. پیشوای آزادگان، علی (ع) درباره ی این آفات بصراحت فرموده است:

«شر آفات العقل الكبر.»[5] .

بدترین آفتهای عقل گردنفرازی است.

«عجب المرء بنفسه احد حساد عقله.»[6] .

[صفحه 264]

یكی از حسدورزان به عقل انسانی (كه تباهگر عقل خواهد بود) خودبینی و خودپسندی است.

امیرمومنان علی (ع) در وصیت تربیتی خود به فرزندش حسن (ع) چنین آورده است:

«و اعلم ان الاعجاب ضد الصواب و آفه الالباب.»[7] .

بدان كه خودپسندی ضد درست اندیشی است و آفت عقلها و خردها است.

و نیز فرموده است:

«اول اعجاب المرء فساد عقله.»[8] .

در نخستین مرحله ی خودپسندی، عقل تباه می گردد.

خودبینی، چشم حقیقت بین آدمی را كور می كند و خودخواهی، آدمی را به تباهی می كشاند. انسانی كه به حكمت نظری دست نیافته و هستها و نیستها را بدرستی نشناخته و از حكمت عملی خود را محروم ساخته و بایدها و نبایدها را به كار نگرفته است، نیست را هست می پندارد و بدی را خوبی می انگارد و تباهیها می آفریند.


نی بجز نامی شنیده از وجود
نی ز آتش دیده چیزی غیر دود


چون ز كار خویش آگه نیستم
نیستم آگه كه من خود چیستم


چون نه از هستی هستان آگهیم
نام هستی را همی بر خود نهیم


دیدنیها گر بدیدیم ای سعید
گر شنیدیم آنچه بایدمان شنید


بسته بودیم از وجود خود نظر
از سماع نام خود بودیم كر


هستی خود را كجا پنداشتیم
نام هستی كی به خود بگذاشتیم


چون خبر از بودنیهامان نبود
دیدنیها از نظرمان دور بود


هستی خود را گمان كردیم بود
رو به آن كردیم از هر سوی زود


پس به خود از خود چو ما پرداختیم
با عدم نرد محبت باختیم


این منی و مایی آید در میان
صد هزاران فتنه شد پیدا از آن


آری آری چون نباشد این منی
غیر نازیدن به معدومی دنی


از عدم جز فتنه و نقص و وبال
چیست حاصل ای رفیق بی همال


این بدی و فتنه و ویل و ندم
سر به سر هستند از نسل عدم[9] .

[صفحه 265]

آرزوهای دنیایی و دلبستگیهای واهی، آفتی گرانبار بر عقل آدمی است و تربیت عقلانی با چنین آفاتی میسر نمی گردد و تا این آفات از كشتزار خرد نورانی زدوده نشود، آدمی از كوری به بینایی و از گمگشتگی به راهیابی واصل نمی شود.

«و اعلموا ان الامل یسهی العقل و ینسی الذكر، فاكذبوا الامل، فانه غرور و صاحبه مغرور.»[10] .

و بدانید كه آرزوهای نفسانی خرد را به غفلت وادارد و یاد خدا را به فراموشی سپارد. پس آرزوی نفسانی را دروغزن دانید كه- آنچه خواهد- فریب است و امید بیهوده و خداوند آرزو فریفته است- و در خواب غفلت غنود.

آدمی چنان است كه با همه ی توانمندی اش- اگر عقل بر همه ی امور او سایه گستر نباشد- براحتی مغلوب آن چیزهایی می شود كه طمع او را برمی انگیزد و خواسته هایی را در نظرش می آراید و این از مهمترین لغزشگاههای آدمی است. امام علی (ع) درباره ی این آفت سهمگین عقل آدمی فرموده است:

«اكثر مصارع العقول تحت بروق المطامع.»[11] .

قربانگاه خردها را بیشتر آنجا توان یافت كه برق طمعها بر آن تافت.

این آفات موانع جدی تربیت عقلانی است و آدمی را از مرتبت انسانی به مراتب حیوانی تنزل می دهد و در نهایت به هلاكت می رساند.


از طمع شد پاره دامان ورع
ای دو صد لعنت بر این حرص و طمع


آدمی را سگ كند بی گفتگو
ای تفو بر این طمع باد ای تفو


دیده ی طامع كه یا رب باد كور
پر نمی گردد مگر از خاك گور


هر كه را حرص و طمع از راه برد
عاقبت ناكامش اندر چاه برد[12] .

حب و بغض افراطی نیز از آفات رایج تربیت عقلانی است، زیرا دیده ی حقیقت بین آدمی را كور می سازد و اساسا تربیت عقلانی با چنین شهوتگراییهایی جمع نمی شود، چنانكه امیرمومنان (ع) فرموده است:

«لا عقل مع شهوه.»[13] .

[صفحه 266]

عقل با شهوت جمع نمی شود.

دوستی كور در هر امری چنان تربیت عقلانی را آسیب می زند كه آدمی از فهم درست و دریافت صحیح امور محروم می شود و به سبب این شیفتگی كور در ظلمات سیر می كند و راه به جایی نمی برد، جز آنكه خود را به تباهی می كشاند.

«من عشق شیئا اعشی بصره و امرض قلبه، فهو ینظر بعین غیر صحیحه و یسمع باذن غیر سمیعه، قد خرقت الشهوات عقله و اماتت الدنیا قلبه و ولهت علیها نفسه، فهو عبد لها و لمن فی یدیه شی ء منها، حیثما، زال الیها و حیثما اقبلت اقبل علیها، لا ینزجر من الله بزاجر و لا یتعظ منه بواعظ.»[14] .

هر كه عاشق چیزی شود، دیده ی خود را كور و قلب خود را رنجور سازد. پس با دیده ای نادرست می بیند و با گوشی ناشنوا می شنود. شهوات عقل او را از كار می اندازد و دوستی دنیا قلب او را می میراند و نفس او خواستار بی چون و چرای دنیا می شود. عاشق دنیا بنده ی دنیا می شود و بنده ی كسانی كه چیزی از دنیا در دست دارند. دنیا به هر طرف رود او نیز به همان طرف می رود و به هر جا رو كند به آنجا رو می كند، هیچ بازدارنده ای خدایی او را از بدی بازنتواند داشت ، و از هیچ اندرزگویی اندرز نتواند گرفت.

این آفات و جز اینها زنجیرهایی است كه عقل را در اسارت می گیرد و تربیت عقلانی را مختل می نماید و آدمی را از حكمت نظری و حكمت عملی محروم می سازد.

«غیر منتفع بالحكمه، عقل مغلول بالغضب و الشهوه.»[15] .

عقلی كه در زنجیر خشم و شهوت باشد، از حكمت سودی نمی برد.

پس، به منظور دستیابی به تربیت عقلانی لازم است از این آفات و همه ی چیزهایی كه این دستیابی را ناممكن می سازد، پرهیز نمود و نظام تربیتی را از این گونه امور پاك نمود.


صفحه 264، 265، 266.








    1. شرح غررالحكم، ج 3، ص 101.
    2. نهج البلاغه، حكمت 211.
    3. شرح غررالحكم، ج 4، ص 249.
    4. نهج البلاغه ، كلام 224.
    5. شرح غررالحكم، ج 4، ص 178.
    6. نهج البلاغه، حكمت 212.
    7. همان، نامه ی 31.
    8. تحف العقول، ص 149.
    9. مثنوی طاقدیس، ص 76.
    10. نهج البلاغه، خطبه ی 86.
    11. همان، حكمت 219.
    12. مثنوی طاقدیس، صص 43 -42.
    13. شرح غررالحكم، ج 6، صص 361.
    14. نهج البلاغه، خطبه ی 109.
    15. شرح غررالحكم ، ج 4، ص 380.